اي کاش خدا من رو احمق خلق مي کرد آه آنوقت چقدر راحت بودم و بعد با هجوم وحشيانه زشت کلماتم به افراد پرچم پيروزي را بالا مي کشيدم و بعد هم در چهارديواري تنگ و مرطوب خودم تصور مي کردم که به به حق پيروز شد و بعد هم در جهان بيني متعفن خودم شعاري و سلاحي برنده تر از دشنام نمي يافتم و بعد هم به هر آنچه که زشتي فکر و پستي دشنامهايم را قامت مي بخشيد مباهات مي کردم و مقدسش مي شمردم آه آنوقت چه قدر مثل شما راحت بودم و مسئوليت خدايي چقدر راحت مي شد